عصر ظهور۳

السلام علیک یا حجة بن الحسن العسگری یا مهدی ( عج الله الفرجه الشریف)

عصر ظهور۳

السلام علیک یا حجة بن الحسن العسگری یا مهدی ( عج الله الفرجه الشریف)

مقاله ای در باب سکولاریسم

 

 

برای دیدن این مقاله به ادامه مطلب بروید.

سکولاریسم ( secularism )




سکولاریسم (secularism) واژه‏اى انگلیسى است و از ریشه‏ى لاتین [seculum] به معناى یک برهه‏ى زمانى معین، گرفته شده است.
«فرهنگ نشرنو» در بیان واژه‏ى [secular] مفاهیم غیر مذهبى، غیر روحانى، عرفى، دنیوى و مادى را مى‏آورد. (1)
براى سکولاریسم، تعاریف متعددى ارایه شده است که برخى ناظر به بعد فکرى است; نظیر آن که گفته مى‏شود:
«سکولاریسم نظام عام عقلانى است که در آن، روابط میان افراد، گروه‏ها و دولت‏بر مبناى عقل تنظیم مى‏گردد.»
این تعریف، چون تنها به یکى از اصول سکولاریسم اشاره دارد، تعریفى کامل نیست. برخى تعاریف ناظر به روند شکل‏گیرى سکولاریسم است که در خلال آن، به تدریج ، حقوق ، وظایف و امتیازات کلیسا به نهادهاى غیرمذهبى منتقل مى‏شود. برخى تعاریف دیگر ، سکولاریسم را به مثابه‏ى یک نظام منسجم فکرى مى‏انگارند که پس از رنسانس به صورت یک نگرش یا جهان بینى درآمده و با نگرشى که در قرون وسطى حاکم بود، تمایز ماهویى دارد و مبناى آن، انسان گرایى، تجربه گرایى و عقلانیت است. پس سکولاریسم اشاره به جدایى دین از سیاست دارد، به گونه‏اى که هیچ یک از آن دو، در حوزه‏ى دیگرى دخالت نکند. (2) سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. ارزش‌هایی مانند جدایی دین از سیاست ، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا ، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شده‌اند.
واژه سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشته‌است. ایده‌های اولیه سکولار می‌توان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانم‌گرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمی‌شد، بلکه مستقل بود. سکولاریسم تنها به این نکته می‌پردازد که راه روشن در حقیقت سکولار است. دانستنی‌های سکولار به طور روشن در همین زندگی پیدا می‌شوند و می‌توانند در همین زندگی آزمون شوند.

تعریف

از آن جا که اصطلاح سکولاریسم در موارد مختلفی استفاده می‌شود، معنی دقیق آن بر اساس نوع کاربرد متفاوت است. فلسفهٔ سکولاریسم بر این پایه بنا شده است که زندگی با در نظر گرفتن ارزش‌ها پسندیده‌است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان و یا هر نیروی ماورای طبیعی دیگری ، بهتر می‌توان توضیح داد.
در حکومت معنی سکولاریسم، عدم دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت و برتری دادن اصول حقوق بشر بر سایر ارزش‌های متصور هر گروه و دسته‌ای است.
در مفاهیم جامعه‌شناسی، سکولاریسم به هر موقعیتی که در آن، جامعه مفاهیم مذهبی را در تصمیم‌گیری‌های خود کم‌تر دخالت دهد و یا این مفاهیم، کم‌تر موجب بروز اختلاف و یا درگیری گردد اطلاق می‌گردد.
واژهٔ سکولار در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی»، «گیتیانه» و متضاد با «دینی» یا «روحانی» است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می‌گویند، معمولاً مقصود هر فلسفه‌ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم‌های) دینی بنا می‌کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است.
سکولاریسم اگرچه در ایران بیش‌تر بار سیاسی دارد و به جای برچسب سیاسی به کار می‌رود اما در پایه، معنایی معرفت‌شناسانه دارد. از این رو، در نوشته‌های سخته‌تر از آن به عرف‌گرایی ترجمه و تعبیر می‌شد که اکنون واژهٔ گیتی‌گرایی به جای اش نشسته که برابر نهادهٔ درخوری است اگر به پارسی سره علاقه‌مند باشیم و معنای درست گیتی را- به ویژه آن گاه که رویاروی مینو می‌نشیند- بدانیم.
برنارد لوئیس مفهوم سکولاریسم را چنین شرح می‌دهد:
واژه سکولاریسم نخست در میانه قرن نوزدهم در زبان انگلیسی به کار رفته‌است، و اصولاً بار ایدئولوژیک داشته‌است. در کاربرد نخستین آن، بر آموزه‌ای دلالت می‌کرد که مطابق آن اخلاقیات باید مبتنی بر ملاحظات اخلاقی و معطوف به سعادت دنیوی انسان باشد، و ملاحظات مربوط به خدا و حیات اخروی را باید کنار نهاد. بعداً، «سکولاریسم» را به این معنای گسترده‌تر به کار بردند که مؤسسات عمومی، به ویژه آموزش عمومی، باید سکولار باشد و نه دینی. در قرن بیستم، این واژه معنای وسیع‌تری یافت، که از معانی قدیم و جدید واژه سکولار نشأت گرفته بود. امروزه آن را اغلب همراه با «جدایی» نهادهای دینی و دولتی به کار می‌برند، که تقریباً معادل با واژهٔ فرانسوی laicisme است که در دیگر زبان‌ها هم وارد شده، اما هنوز در زبان انگلیسی استعمال نمی‌شود.

عوامل مؤثر در شکل‏گیرى سکولاریسم :

دوره‏ى رنسانس همراه با طرد کلیسا و فراموشى واقعیت الهى و دینى شروع شد. در حقیقت عوامل شکل دهنده‏ى به سکولاریسم همان نقایصى است که قرون وسطى حامل آن‏هاست که برخى از آن‏ها عبارتند از:
الف: نارسا بودن تعالیم کلیسا و مسیحیت: به لحاظ آن که در ابتداى قرون وسطى حاکمیت محدود کلیسا تبدیل به حاکمیت على‏الاطلاق گردید، کلیسا را تصور بر آن داشت که مى‏تواند با استبداد و زورگویى هم چنان مطلق‏العنان براند; حال آن که پیشرفت علم و اندیشه در مقابل این حرکت ایستاد.
با افزایش معرفت و جهان بینى آدمیان و گسترش گستره‏ى معرفتى، مخاطبان کلیسا شرط استمرار دین‏مدار بودن را استدلالى شدن عقاید و افکار منتشر شده‏ى از سوى کلیسا اعلام مى‏کردند که کلیسا از این کار سرباز مى‏زد.
فقدان یک نظام منسجم عقلانى قدرت دفاع را از کلیسا گرفت و مردم در مقابل آن خواستار حذف مسیحیت از اجتماع شدند . علاوه بر آن، به لحاظ آن که کلیسا درحالى که دسترسى به حقایق را منحصر به خود مى‏دانست، فاقد متن وحیانى و مصون از تحریف بود و خرافات بسیارى در دین وارد شده بود که جایى براى رشد و پیشرفت‏باقى نمى‏گذاشت.
طبیعى است که پس از سپرى شدن مدت زمانى جایگاه کلیسا در جامعه از بین رفته و مردم به دنبال آیین و مسلکى خواهند رفت که فطریات آن‏ها را زیر پا نگذارد. روحیه‏ى حقیقت‏جویى و کنکاش‏گرى یکى از امور فطرى است که در هر انسان وجود دارد و کلیسا آن را به راحتى نادیده گرفت. در نتیجه و تنها عکس العمل نادیده انگاشتن خود کلیسا خواهد شد.
به دلیل آن که کلیسا قدرت تعلیم آموزه‏هاى دینى را نداشت و علاوه بر آن این آموزه‏ها قدرت پاسخ‏گویى به مردم را نداشت; یعنى به موازات رشد گستره‏ى تفکرات مردم دیگر این تعالیم جذابیت‏خود را از دست داده بود.
ب: نهضت دینى (رفرمیسم): نهضت اصلاح دینى، جریانى بود که طى آن، از نفوذ مذهب به تدریج کاسته شد. مارتین لوتر (1483- 1546 م) از پیش‏گامان این حرکت، با هدف اصلاح و پیرایه‏زدایى از آیین مسیحیت و برقرارى انضباط در آن، دیدگاه‏هاى جدیدى را عرضه کرد; اصل خود کشیشى را که مشوق فردگرایى بود، مورد تاکید قرار داد و با این هدف، انجیل را به زبان آلمانى ترجمه کرد. تفکیک دین از سیاست، از دیگر اصول مورد اشاره‏ى وى بود. لوتر اظهار داشت که پادشاهان قدرت خود را به طور مستقیم از خدا مى‏گیرند و وظیفه‏ى کلیسا تنها پرداختن به امور معنوى و روحى است.
به هر حال ، نهضت اصلاح دینى ، در پیدایش طرز فکر جدید، نقشى اساسى داشت و باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه‏ى سیاسى جدیدى شد. از پیامدهاى این حرکت ، درگیرى فرقه‏هاى مذهبى بود که موجب از بین رفتن قداست دین و زمینه سازى براى سکولاریسم شد. (3)
« مارتین لوتر» خود یکى از کشیشان مسیحى بود که هم‏چون هم سلکان خود اعتقاد به آن نداشت که فهم اناجیل اربعه لزوما نیاز به واسطه گرى کشیشان دارد. لوتر معتقد بود که انسان با بهره‏گیرى از بن‏مایه‏هاى عقلى خود مى‏تواند در نقش این واسطه عمل کند، فلذا تصمیم گرفت در مقابل تمام خرافاتى که علیه کلیسا و دین مسیحیت قد علم کرده‏اند بایستد. بر این اساس روزى در میدان اصلى شهر دسته‏اى از برگه‏هاى خرید و فروش بهشت و جهنم را پاره کرد و از مردم خواست تا براى فهم بى واسطه‏ى دین اقدام کرده و از عقل خود مدد جویند.
در حقیقت مارتین لوتر اقدامى علیه خرافه‏پرستى کلیسا نمود اما به دلیل افراطهاى بیش از حد کلیسا جایى براى ایجاد تغییرات در کلیسا باقى نمانده و تنها راه، حذف هر گونه نهاد یا سازمانى بود که به نوعى سهمى از دین و مذهب داشت و بدین وسیله بسترى جهت‏شکل‏گیرى سکولاریسم آماده گشت.

پایه‏هاى اصلى تفکر سکولاریسم:

الف: اومانیسم: اومانیسم یا انسان مدارى هویتى جدید است که غرب پایه‏هاى فرهنگ خود را بر اساس آن بنا نموده است. این نحوه تفکر ملاک و تکیه گاه تبیین و تشخیص ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها را انسان دانسته و براى این شناخت هیچ مبدا ماورایى قایل نیست .
ب: عقل مدارى یا راسیونالیسم: راسیونالیسم یکى از بنیادهاى فکرى سکولاریسم است که به معناى قدرت عقل انسان براى درک مسایل است. داورى نهایى در زندگى بشرى به عهده‏ى عقل است آن هم عقل مستقل از وحى و آموزه‏هاى معرفتى دینى. به این بیان که تا قبل از رنسانس و در دیگر ادیان عقل و اندیشه از جایگاه محورى خاصى برخوردار است اما عقلى که به عنوان رسول باطنى شناخته مى‏شود یعنى عقل در کنار و با تکیه‏ى وحى و معارف دینى. تاکیدهاى مکرر خداوند متعال بر تدبر و اندیشه و نهى از عدم تفکر و تعقل نشان‏دهنده‏ى جایگاه محورى عقل و عقل ورزى در دین مبین اسلام است.
اما آن چه عقل مدارى رنسانس را از سایر عقلانى بودن‏ها جدا مى‏کند، استقلال این عقل از وحى است، به عینیت نشستن این تصور که بشر دیگر نیازى به یک منبع ماوراء الطبیعى ندارد و با تکیه‏ى صرف به عقل و اندیشه مى‏تواند نگرش خود را سامان بخشد. این افراطى‏نگرى نیز در نتیجه‏ى عمل‏کرد نامطلوب کلیسا و کلیسامداران است که با چشم پوشى از این عنصر و جایگاه آن در نظم‏بخشى زندگى انسان، به وجود آمد. در حقیقت «عقل‏» در دوره‏ى رنسانس در مقابل «دین‏» قرار مى‏گیرد و در نهایت عقل ابزارى یا محاسبه‏گرى صرف را براى فرهنگ غرب به ارمغان مى‏آورد.

دولت سکولار

امروزه اغلب دولت‌های بزرگ جهان اهمیت سکولاریسم و دموکراسی را پذیرفته‌اند. یک پیامد عملی سکولاریزاسیون، جدایی کلیسا و دولت است – در حقیقت این پیامد چنان یادآور سکولاریزاسیون است که اغلب این دو را یک پدیده می‌شمارند، و اغلب به جای «سکولاریزاسیون» از «جدایی کلیسا و دولت» سخن می‌گویند. اما باید در نظر داشت که سکولاریزاسیون فرآیندی است چندوجهی که در متن جامعه صورت می‌گیرد، درحالی که جدایی نهاد دین و دولت توصیف جنبه سیاسی این فرآیند است.
جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی – که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره مستقیم یا غیر مستقیم دین رها می‌شوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمی‌توانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاه‌های نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، و یا مبنای سیاست‌گذاری‌های عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بی‌طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواسته‌هایشان.
سکولاریسم معمولا در پرتو عصر روشنگری در اروپا مطرح می‌شود که تاثیر اصلی را بر جوامع غربی داشته‌است .جدایی دین از سیاست در آمریکا و لائیسیته در فرانسه به طور گسترده‌ای بر پایه سکولاریسم رخ داده‌است. البته ایده جدایی دین و دولت در شرق هم در هند از دوران کهن ریشه داشته‌است. دولت نوین هند نیز بر پایه این ارزش‌ها تشکیل یافته و تا حدودی هم در آن موفق بوده‌است.
به نظر سکولاریست‌ها بهتر است سیاست‌مداران برای تصمیم‌گیری به جای دلایل مذهبی از دلایل سکولار استفاده کنند. از این لحاظ در تصمیمات سیاسی برای مسائلی چون سقط جنین ، پژوهش بر روی سلول‌های بنیادی ، ازدواج همجنس‌ها و آموزش سکس ، سازمان‌های سکولاری چونCenter for Inquiry در آمریکا تاکید بسیاری می‌کنند.
هالی اوک در سال ۱۸۹۶ در کتاب خود به نام «سکولاریسم انگلیسی» ، سکولاریسم را به این گونه تعریف می‌کند:
سکولاریسم شیوه و قانون زیستن است که بر اساس انسان خالص بنا نهاده شده‌است و به صورت کلی برای کسانی است که باورهای مذهبی و یا خرافی را ناکافی یا غیرقابل اطمینان و یا غیرقابل باور یافته‌اند.
اصول آن عبارت است از:
1.بهبود وضعیت زندگی با توجه به مفاهیم مادی زندگی
2.دانش تنها وسیله در دسترس انسان است
3.اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیر جهان دیگر درکار باشد و چه نباشد.
4.نیکی کردن در این جهان، و پی‌جویی این نیکی، خیر است.

تعریف شهید مطهری

در عصر زندگانی شهید مطهری، اصطلاح سکولاریسم کاربرد کمتری داشت و زیاد معمول نبوده، شاید یکی از علل آن، تحقق عملی آن در حکومت پهلوی بوده است . با این وجود، استاد به دلیل تتبع و مطالعات خود در اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام و غرب، با این نظریه آشنا بود .
اصطلاح سکولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمی و بیانی استاد به معنای جدایی دین از سیاست و حکومت‏به‏کار رفته است . چنانکه بعد از تبیین نظریه «همبستگی دین و سیاست‏» سید جمال الدین اسد آبادی، مخالف آن را سکولاریسم و «علمانیت‏» وصف می‏کند: «کوشش‏هایی بعدها متقابلا از طرف عمال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سکولاریسم) به عمل آمد که به نام «علمانیت‏» معروف شد .»
ایشان جدایی دین از سیاست را به «بیرون کردن دین از صحنه سیاست‏» تعریف کرده و آن را جدایی از اعضای ذاتی و اصلی خود وصف می‏کند .
«جدایی دین و سیاست - به مفهومی که آتاتورک قهرمان آن بود که ترکیه را به بدبختی کشانید و به شکلی که در ایران عمل شد - به معنای بیرون کردن دین از صحنه سیاست‏بود که مساوی است‏با جدا کردن یکی از عزیزترین اعضای پیکر اسلام از اسلام .»
تعریف فنی‏تر سکولاریسم این است که دین تنها به امور عبادی و معنوی منحصر شده است و یا فاقد احکام اجتماعی و سیاسی است‏یا اینکه احکام اجتماعی دین مانند تشکیل حکومت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نه به عنوان امر دینی که به عنوان امر دنیوی و اتفاقی صورت گرفته است، این رویکرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود; استاد در آن عصر با نقد این رویکرد می‏نویسد:
«من نمی‏توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد، ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع کاری نداشته باشد، حدود نیم قرن است که آشناییم .»
استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سکولاریسم را «جهان غرب‏» می‏خواند .
« این نغمه از ماورای مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است .»
«علمانیت‏» واژگان عربی سکولاریسم است که در محاورات عربی معادل سکولاریسم به کار می‏رود . این واژه اصطلاح جدیدی است که در ادبیات عرب سابقه‏ای ندارد .
تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا کسر حرف اول قرائت‏شده است، با فتح آن «علمانیت‏» ، از عالم به معنای دنیا، مشتق شده است که به معنای دنیوی است . با کسر آن «علمانیت‏» ، از علم اشتقاق یافته که به معنای علم گرایی در مقابل دین‏گرایی به کار می‏رود .

● نقد مبانی نظری سکولاریسم

سکولاریسم در ابتدا به عنوان یک پروسه تاریخی، معلول عوامل و علل تاریخی است که با مرور زمان علل و عوامل دینی نیز در پایایی و رشد آن در مسیحیت مؤثر بودند که مجموع آن دو، «علل دینی و تاریخی‏» سکولاریسم در مسیحیت را ترکیب می‏دهند که نگارنده تفصیل آن را در موضع دیگر تبیین کرده است . آنچه از مبانی در این مقال بدان می‏پردازیم، مهم‏ترین مبانی نظری و مکاتبی است در بعد معرفتی که در رشد و نمو سکولاریسم نقش ایفا کردند .

● مبنای اول: تئوری الهی حکومت

در صفحات پیشین اشاره شد که در سده‏های متمادی، حاکمیت کلیسا و نفوذ آن بر قطب حکومت، کلیسا مدعی تفویض حکومت الهی به خود بود و کسی که از حاکمیت کلیسا تبعیت نمی‏کرد . در آموزه دینی کلیسا وی در حقیقت از حکومت الهی استنکاف می‏نمود .
کلیسا از این رو معتقد بود که مشروعیت‏حکومت‏سلاطین باید توسط آنان به حاکمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش کلیسا در این میان، برتر از حاکم خواهد بود . کلیسا از این مبنا استفاده کرد و در طول قرون وسطی به اعمال برتری خود بر قطب حکومت پرداخت . در این دیدگاه کلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهی نشده بود; به دیگر سخن، کلیسا از یک ملازمه پیش ساخته خود دفاع می‏کرد که بر مبنای آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاکمیت مطلق کیسا و انکار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این باره می‏نویسد:
«ارباب کلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت‏حکومت‏های استبدادی از طرف دیگر، برقرار کردند . طبعا نوعی ارتباط مثبت میان دموکراسی و حکومت مردم بر مردم و بی‏خدایی فرض شد . چنین فرض شد که یا باید خدا را بپذیریم و حق حکومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند، تلقی کنیم و یا خدا را نفی کنیم تا بتوانیم خود را ذیحق بدانیم ... کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا، این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت، فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق، همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد .»
این اندیشه وآموزه کلیسا با مخالفت جمعی از آزادی خواهان از یک سو و نیز قطب حکومت و متفکران متمایل به حکومت از سوی دیگر، مواجه شد که بستر عقب نشینی کلیسا را از عرصه سیاست و حکومت مهیا می‏کرد .

● نقد نظریه

استاد در نقد آن به چند نکته اشاره می‏کند:
۱. ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم; استاد نخست منکر ملازمه ادعایی است، بلکه عکس آن را معتقد است که دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبنای نظری و دینی حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حکومت است; چنانکه با اشاره به فلسفه سیاسی نظریه الهی حکومت کلیسا می‏گوید:
«آنچه در این فلسفه‏ها دیده نمی‏شود این است که اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود . حقیقت این است که ایمان به خداوند از طرفی زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که می‏توان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه‏ها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آن‏هاست .»
استاد با اشاره به خطبه امام علی علیه السلام مبنی بر وجود حقوق متقابل حکومت و مردم ، می‏گوید:
«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آن‏ها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد .»
استاد در ادامه به بخش‏های دیگر نهج البلاغه اشاره می‏کند .
۲. حکومت امانت مردم; استاد در نقد دیدگاه کلیسا تاکید دارد که حکومت در اسلام، امانتی از سوی مردم در دست‏حاکم است و حاکم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است . ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاکم و مردم‏» ، «مالک و مملوک‏» و «امین و ذی‏حق‏» ، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناک می‏خواند که توسط کلیسا در قرون وسطی گسترش یافت . وی نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح می‏کند:
«از نظر اسلام، درست امر به عکس آن اندیشه است ... در منطق این کتاب شریف، امام و حکمران، امین و پاسبان حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست . از این دو - حکمران و مردم - اگر بناست‏یکی برای دیگری باشد، این حکمران است که برای توده مردم محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران‏» .
استاد در مواضع دیگر، از حکومت مردمی و به شکل خاص آن «مردم سالاری دینی‏» و به تعبیری «جمهوری اسلامی‏» حمایت کرده است و در آن از حقوق ذاتی و طبیعی مردم; از جمله حق انتخاب حاکم، حق نظارت و انتقاد، صریحا دفاع کرده است که تبیین آن در این مختصر نمی‏گنجد .
پی نوشتها: 1. جعفرى، محمد رضا; فرهنگ نشرنو، ص 1110.
2. نوروزى، محمد جواد; فلسفه‏ى سیاست، ص 46.
3. هارولد لاسکى، سیر آزادى در اروپا; ترجمه‏ى رحمت ا... مقدم مراغه‏اى، ص 14.
منابع تحقیق :
باشگاه اندیشه
راسخون
ویکی پدیا


نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام رضاجان .بابت مقالت ممنون

مینا جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ

خوب بود

امید جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ب.ظ

بد نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد